اختلال شخصیت خودشیفته

دسته بندی:

1794 0 1399/4/19 13:55:17

اختلال شخصیت خودشیفته

ویژگیهای افراد دارای اختلال خودشیفتگی :مغرور، خودنما، سلطه جو، و بسیار از خود راضی،حساس، ناامن، مضطرب، و آسیب پذیر در برابر احساس شرم و ناکارآمدی

استفادهٔ گستردهٔ رواندرمانگران از ایدهٔ خودشیفتگی بیمارگونه به عنوان یک تیپ شخصیتی متمایز، تحت تاثیر دیدگاه های روانکاوانی مانند هاینز کوهات و اتو کرنبرگ، منجر به معرفی اختلال شخصیت خودشیفته در سومین نسخهٔ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانپزشکی(DSM-III) شد. معیارهای ارائه شده برای تشخیص اختلال خودشیفتگی، در این منبع و نسخه های بعدی آن، به طور غالب بر ویژگیهای مرتبط با احساس خودبزرگ بینی، تکبر و استحقاق، در مقایسه با آسیب پذیری های این تیپ شخصیتی و تظاهرات آن، تمرکز دارد.
با این وجود یکی از دیدگاه های پذیرفته شده در مورد خودشیفتگی این است که حداقل دو زیر گونه یا تظاهر فنوتیپی از آن را می‌توان از یکدیگر تفکیک کرد: خودشیفتگی خودبزرگ بینانه یا آشکار، و خودشیفتگی آسیب پذیر یا پنهان. گروه اول افرادی هستند که مغرور، خودنما، سلطه جو، و بسیار از خود راضی به نظر می‌رسند، در حالی که گروه دوم، حساس، ناامن، مضطرب، و آسیب پذیر در برابر احساس شرم و ناکارآمدی هستند. این دو تظاهر متفاوت از خودشیفتگی، در متون روانکاوانه به خوبی توسط روانکاوانی مانند هربرت روزنفلد، و تحت عنوان خودشیفتهٔ پوست نازک(thin-skinned) و پوست کلفت(thick-skinned) توصیف شده است.
میل به برتری جویی، احساس بی نقصی و خاص بودن، و اغراق در نمایش توانایی های خود، مانند یک پوسته ضخیم، از فرد مبتلا به خودشیفتگی آشکار، در برابر هرگونه انتقاد و در معرض قرار گرفتن احساس ضعف، ناکارآمدی و سایر وجوه آسیب پذیر شخصیت او محافظت می‌کند. و از آنسو، پوستهٔ نازک افراد خودشیفته پنهان در برابر هرگونه تهدیدی برای اعتماد به نفسشان، آنها را نیازمند به دریافت اطمینان بخشی مکرر و آسیب پذیر در برابر هرگونه انتقاد می‌کند.
شکنندگی اعتماد به نفس، ناتوانی از تنظیم هیجانات، مشغولیت روانی مفرط با ارضای نیازهای خود به بهای نادیده گرفتن نیازهای دیگران، و تناقض اساسی میان نمود بیرونی رفتارها و رویکردهای فرد خودشیفته با احساس و تجربه ی درونی و ناخودآگاه او، ویژگیهای مشترک در هر دوگونهٔ توصیف شده به عنوان خودشیفتگی بیمارگونه است.
 
مراجعهٔ افراد خودشیفته به سرویس‌های سلامت روان، با شکایات و دلایل متعددی اتفاق می افتد اما یک موضوع مشترک در شکایات بسیاری از آنها این است که زندگی آنطور که آن ها تجربه می‌کنند، و بخصوص در بعد روابط بین فردی، برآورندهٔ انتظارات و توقعات سطح بالای آنها نیست. در نتیجه، احساس قربانی بودن، مقصر دانستن و سرزنش دائمی دیگران، میل به انزوا، بحران های بین فردی، احساس پوچی و مصرف مواد برای تنظیم خلق، از جمله دلایل شایع ارجاع این افراد برای درمان روانشناختی است.
درگیر کردن افراد مبتلا به اختلال خودشیفتگی در درمان غالبا مشکل است، و احتمال گسستگی های مکرر در حین ارتباط با یک درمانگر یا درمانگران متعدد همواره وجود دارد. احساس قرار گرفتن مورد انتقاد، عدم تحمل تجربهٔ درمانگر در جایگاه قدرت و پس زدن هرگونه کمک از سوی او، و از آن سو میل به راضی نگه داشتن درمانگر و تظاهر به بهبود در گروهی از این افراد، از جمله موانع و چالشهای موجود در مسیر درمان افراد مبتلا به اختلال خودشیفتگی است. بر همین اساس، برقراری تدریجی اتحاد درمانی، تنظیم اهداف به صورت دوسویه، توافقی و با مشارکت فعال بیمار، و تصریح چارچوب های درمانی به صورت شفاف، در وارد شدن و تثبیت اولیهٔ بیمار در درمان موثرند.

پیشنهاد کمک از سوی درمانگر یا هریک از اطرافیان بیمار که در ارتباط نزدیک با او قرار دارند، می‌تواند باعث برانگیخته شدن احساس نقص، ضعف و شرم غیرقابل تحمل در او شود. دفاع بیمار از خود در برابر هجوم این احساسات، می‌تواند به صورت تمایل به کنترل و چیرگی بر رابطه، و فرافکنی احساس شرم و ناتوانی در طرف مقابل شود.
این سبک ارتباط گیری ناخودآگاه، در نهایت میتواند باعث همانندسازی طرف مقابل رابطه، با قسمت های آسیب پذیری از شخصیت فرد خودشیفته شود که پذیرش وجود آنها برای خود او دشوار است. احساساتی مانند ناکامی، خشم، پوچی، حساسیت به طرد، و میل به اتمام رابطه، که ناشی از فشار ناخودآگاه قسمت گریزان از ارتباط و انزواطلبی از شخصیت فرد خودشیفته است.
بر همین اساس می‌توان گفت کمک به بیمار مبتلا به اختلال خودشیفتگی برای آگاهی تدریجی از این تمایلات ناخودآگاه، در درجهٔ اول نیازمند توجه به نشانه های این تمایلات در رابطه، و دریافت کمک حرفه ای برای تفکیک احساسات فرافکنی شده، از قسمت های متمایل به بهبود رابطه، در خود و فرد خودشیفته است.