ما با تعدادی از زوجین یا پارتنر هایی مواجه هستیم که از رابطه خودشان راضی نیستند، بدون اینکه بدانند چرا؟ یعنی چه؟
مثلاً می گویند: نمی دانم ادامه بدهم یا نه؟ در این رابطه بمانم یا بیرون بروم؟
وقتی می گوییم به چه دلایلی از رابطه ناراضی هستی؟میگویند نمیدانم. خوشحال نیستم، با آن چکه میخواستم فرق دارد، خیلی حالم خوب نیست، دنبال چیز دیگری بودند. در نهایت راضی نیستم
+خوب جدا بشو او
_میترسم دیگر فردی با این شرایط پیدا نشود به این دلیل که خوبی هایی دارد
+چرا با اطمینان ادامه نمیدهی؟
_آخر فلان بدیهایی را دارد.
در این موارد لیست خوبی و بدی به گونه ای تنظیم شده است که تقریباً برابر ا ست ، ما دلایل را بررسی میکنیم که احیاناً نکات مهم و قابل توجهی وجود دارد و یا اینکه فقط بحث سلایق شخصی است، سپس ارزیابیهایی انجام می دهیم و در نهایت در اکثر مواقع نه همیشه با اضطراب مواجه میشویم .
اضطراب ناشی از کمال گرایی یا اضطرابی که حالت های وسواسی در رابطه ایجاد کند. یعنی حالاتی که دائم راجع به رابطه فکر میکنیم، کیفیت رابطه را بررسی میکنیم و از طرف مقابل فاصله می گیریم و دور می شویم. و وقتی او متقابلا فاصله میگیرد میترسیم و دوباره به او نزدیک میشویم ،و این بازی ادامه دارد.
_حالم خوبه چون تلفن نمیزنه، مطمئنم دوستم داره و بهم فضا داده، اما اگر دو روز پشت هم زنگ نزنه حالم بده، چون میگم نکنه بره، رابطه مون رو دوست نداشته باشه، نکنه من رو نخواد.
زمانی که مطمئن شدیم که مشکل زوجین همین مورد است باید به سراغ درمان اضطراب برویم.
معمولا افرادی که به عنوان پارتنر در این رابطه ها قرار می گیرند تا حد زیادی نقش منفعل پیدا میکند و همین امر خود میتواند نقش اتشدیدکننده تردید را داشته باشد
وقتی آدم ها بعد از ارزیابی درست و سبک سنگین کردن رابطه، باز هم حالشان خوب نیست و نمی توانند برای آن تصمیم قطعی بگیرند، تکلیف طرف مقابل یا نفر دوم این رابطه چیست؟
معمولاً آدمهایی که محکم تصمیم میگیرند و در یک نقطه جمع بندی می کنند در این شرایط دوام نمی آورند.
یعنی در ابتدا ممکن است همدردی کنند، صحبت کنند، دنبال اصلاح باشند، دلیل پیدا کنند ولی بعد از یک مدت خسته میشوند و دوست دارند تکلیفشان روشن شده و خیلی محکم و صریح تصمیم خود را اعلام میکنند.( البته با توجه به مشکلاتی که برای اعلام وجود داره مثل عشق، دلبستگی که در این دوران ایجاد شده، علاقه وافری که هست؛ ترس از طلاق و...)
گاهی افراد اعتراض میکنند :
خب چرا تکلیف من را روشن نمی کنه؟
میگوییم یعنی چه؟ یک نفر دیگر باید بیاید تکلیف زندگی تو را روشن کند. اون ادم خودش نمی داند چه چیزی می خواهد، آن وقت تو میخواهی او برای تو هم تصمیم بگیرد؟
فکر
نمیکنی عجیب است؟
یا میگویند :
_ من دلم میخواد خودم زندگیم رابسازم ، تا جایی که میشود تلاش کنم(میگوییم: اونجا کجاست؟)
خیلی وقت ها ما از شکست خوردن میترسیم.
یا :
- من انتخاب کردم، اینقدر وقت گذاشتم، انقدر جان کندم، اینقدر تلاش کردم، به همین راحتی تمام شود؟
(مگر چگونه باید رابطه بین دو نفر تمام بشود؟ مسیر سخت چطوری است؟)
تا وقتی خودت منفعل باشی اتفاقی نمیافتد.
نویسنده مقاله : ثاره فلاطونی
دکترای روانشناسی و مسئول فنی مرکز طلوع