تحول بهنجار و نابهنجار نوجوان
اختلال شخصیت خود شیفته


با شروع دوره نوجوانی،نوجوان به مرحله ای می رسد که می تواند مسائل را به شکل عمیق تری تجزیه و تحلیل کند و از قدرت و تفکر انتزاعی بهره گیرد. نوجوان دیگر توضیحات و استدلال های بزرگسالان را همانند گذشته نمی پذیرد. اینک نوجوان میتواند تفسیرها و راه حل های جدیدی را برای حل مسائل و مشکلات ارائه کند و این راه حل های جدید را برای خود مورد ارزیابی قرار دهد. در این دوران، زیر سوال بردن قوانین و مقررات حاکم برمحیط اجتماعی نوجوان و خودداری از هماهنگ شدن با والدین و پذیرش قوانین مدرسه، تا حدودی جزئی از روند طبیعی رشد محسوب می شود. اما اگر این سرکشی ها به حدی باشد که روند رشد طبیعی نوجوان را دچار اختلال کند، برای مثال مانع پیشرفت تحصیلی نوجوان شود، یا اینکه روابط اجتماعی او را دچار مشکل سازد، در این صورت احتمال رخداد اختلالات عاطفی و رفتاری افزایش خواهد یافت.

 

متخصصان روانشناسی رشد به پنج کنش حساس رشدی در دوران نوجوانی اشاره کرده اند که نوجوان باید در این پنج زمینه مهارت کافی کسب کند تا بتواند وارد مرحله جوانی شود. این پنج کنش یا تکلیف یا توان عبارتند از:

1-توان استقلال و رهایی از وابستگی کامل به والدین 

2- توان سازگاری یا سازش یافتگی با تغییرات جسمی و روانی دوران بلوغ 

3- توان تحمل نظام ارزش ها و احساس هویت برای خود 

4-توان برقراری ارتباط موثر و متقابل با همسالان

5-کسب آمادگی برای اشتغال و برنامه شغلی و حرفه ای

بسیاری از صاحب نظران برای تعیین سلامت روانی فرد، عوامل و متغییرهای رشدی یا تحولی را به عنوان معیارهای تعیین کننده سلامت یا عدم سلامت روانی مورد توجه قرار داده اند. برای مثال کودکان را باید براساس میزان سازگاری شان با یک یا چند بعد از ابعاد رشد، مورد سنجش و ارزیابی قرار داد، مثلا توانایی سازگاری با موقعیت های جدید اجتماعی، انجام فعالیت های متناسب با سن یا پیروی از قوانین اجتماعی.

بسیاری از علائم اختلالات روانی شناخته شده در دوران کودکی و نوجوانی، عمدتا از استرس هایی ناشی می شوند که اقتضای فرایند رشد می باشند و جنبه مرضی ندارند. این علائم در دوره از رشد و تحول ظاهر می شوند که مخصوص همان دوره است. اگرموقعیت ها با برخوردهای بد و بدرفتاری های والدین مواجه نگردد، علائم و اختلالات بعد از تکمیل آن مرحله از رشد، خود به خود از بین می روند. از آنجایی که عملکردهای کودک، طبیعتا، نوسان دارد، بنابراین نمی توان از آن به عنوان معیاری برای آسیب شناسی استفاده کرد، عبارت است از ایجاد وقفه در فرایند رشد یعنی کودک نمی تواند وارد مراحل رشدی و تحولی پیش رونده بعدی شود. اگر چنین وقفه ای اتفاق بیفتد در این صورت باید به هم ریختگی ذهنی و روانی را به عنوان یک موضوع اساسی مورد توجه قرار داد.

یادگیری کودک و نوجوان ممکن است در اثر عوامل زیر ایجاد شود:

1-وقایع و اتفاقات پایداری  که موجب ایجاد  اضطراب شدید در کودک می گردد و به دنبال آن، یک سلسله عکس العمل های بلند مدت سازگارانه و حود حمایتگرانه نشان می دهد تا به این ترتیب با موقعیت کنار بیاید و بتواند اضطراب خود را کاهش دهد. اما این عکس العمل ها در واقع عکس العمل های ناهنجار و غیر عادی هستند.

2-شرطی شدن های ساده یا تقلید از رفتارهای ناسازگارانه

3-عدم وجود تجربیات کافی که برای یادگیری رفتارهای سازگارانه لازم است. نمونه هایی از حالت سوم عبارتند ازعدم وجود تجربیات اجتماعی کافی که منجر به پایین بودن مهارت های اجتماعی، یا ناقص بودن مهارت های حل مسئله و نقص در مهارت های  ارتباطی می گردد.

کودکان سالم انعطاف زیادی در استفاده از راهبرد های سازگار شدن با شرایط و موقعیت ها دارند و از توانایی بیشتری در استفاده از رفتارهای متناسب با موقعیت ها برخوردارند. آنها هنگام مواجه با موقعیت، آن موقعیت را دقیقا ارزیابی میکنند و برای کنار آمدن با آن رفتارهایی رو از خود نشان می دهند که در موقعیت های مشابه قبلی از آن استفاده کرده و موفق بوده اند. اگر رفتارهای یادگرفته شده قبلی، رفتارهای ناموفقی باشند در این صورت می توانند رفتارهای جدیدی را ابداع کنند. اگر این افراد با موقعیت هایی رو به رو شوند که رفتارهای یادگرفته شده قبلی نتواند به مشکل آنها کمک کند، میتوانند تغییرات و انعطاف هایی را در رفتارهای فعلی خود اعمال کنند تا به این ترتیب موقعیت را کنترل کنند و عدم تعادل را از بین ببرند.

این تغییر در الگوی رفتار که با تغییر در الگوی استدلال و شناخت نیز همراه است به طور سنتی مکانیسم های دفاعی نامیده می شوند. مکانیسم هایی چون منطق سازی، تصعید، جبران و انکار، تنها زمانی که عدم تعادل بسیار شدید و مداوم است در الگوسازی کودک میتواند شکل غیر عادی و بیمارگونه به خود بگیرد. کودکان و نوجوانان ممکن است پندارند که مشکلات و فشارها هرگز از بین نمی روند. در این صورت الگوهای رفتاری و سازگاری آنها ممکن است به شکل خشک و انعطاف ناپذیری درآید و نتوانند خود را با روش های متعددی برای سازگاری مجهز کنند.

 درگیر شدن نوجوانان در رفتارهایی که با هنجار جامعه فاصله دارد احتمال اینکه در آینده در رفتارهای ناهنجار دیگری هم درگیر شوند، افزایش می دهد. هر نوجوان به تنهایی مشکلات و ناهنجاری هایی را از خود نشان دهد که مربوط به بیش از یک طبقه تشخیصی است. صاحب نظران استنباط کرده اند که نشان می دهد حدود نیمی از اختلالات روان شناختی دوره نوجوانی ادامه مسائل و مشکلات دوران کودکی است.

افزایش معنی داری در میزان ابتلای نوجوانان به اختلال افسردگی  دوقطبی همراه با اقدام به خودکشی در مقایسه با کودکان وجود دارد. سایر اختلالاتی که میزان آنها در نوجوانی افزایش می یابد عبارتند از: اختلالات ارتباطی و بی اشتهایی روانی. ماهیت اختلالات اضطرابی کودک با آغاز دوره نوجوانی تغییر می یابد. مثلا هراس از حیوانات (هراس فوق العاده از سوسک و گربه) می تواند به ترس از فضاهای باز و هراس اجتماعی و اجتماع گریزی در دوره نوجوانی تغییر یابد.  

اطلاعات
  • اسم کتاب :
  • نویسنده :
  • پیشنهاد از :
  • مترجم :
  • سال چاپ یا مجله چاپ شده :